از آنجایی که مصاحبه‌های تاریخ شفاهی، سرچشمة دانش و اطلاعات جدیدی از گذشته هستند و دیدگاه‌های تفسیری تازه‌ای نیز در پیش روی مورخ می‌گذارند برای او بسیار ارزشمند هستند. مصاحبه‌ها با ارائة اطلاعاتی درباره زندگی روزمره و ذهنیت قشری موسوم به «مردم عادی» که غالباً در منابع سنتی‌تر نمی‌توان آنها را یافت، نقش خاصی در غنا بخشیدن به کارهای نسلی از مورخان اجتماعی داشته‌اند. همچنین تاریخ شفاهی نقش فعال افرادی را که زندگی‌شان در شرایط شدیداً سخت و رقت‌باری سپری شده است به اثبات می‌رساند.

فکر می‌کنم ذکر تنها یک مثال کافی باشد: دو مورخ به نام والتر لیخت  و توماس دابلین  برای بررسی صنعت‌زدایی در منطقه ذغال‌سنگ آنتراسیت شمال ایالت پنسیلوانیا تقریباً با نود مرد و زنی که در اواسط قرن بیستم و در زمان تعطیلی معادن منطقه زندگی مشقت‌باری را پشت سر گذاشته بودند مصاحبه کردند. افت اقتصادی طولانی باعث تحمیل شرایط رقت‌باری بر آنها شده بود. این مصاحبه‌ها با رفتن به زیر پوست خلاصه‌های آماری و پاسخ‌هایی که گزارش‌های دولتی، و اسناد و سوابق اتحادیه‌ها و کمپانی‌ها در قالب اطلاعات حاصل از سرشماری می‌دادند آکنده از اطلاعات مفید درباره راه‌کارهای متنوع و عمیقاً اختصاصی و جنسیت‌محوری بودند که افراد برای تحمل این فاجعه به‌کار می‌بستند: مردان برای اشتغال به کار در کارخانه‌های خارج از منطقة خود مسافت‌های درازی را طی می‌کردند و غالباً نیز در طول هفته در پانسیون‌های شبانه‌روزی اقامت می‌کردند و تنها آخر هفته‌ها نزد زن و فرزندان‌شان بازمی‌گشتند؛ زنان مراقبت از خانواده را برعهده داشتند و همزمان نیز به صف نیروی کار حقوق‌بگیر می‌پیوستند؛ خانواده‌ها به هر جان‌کندنی بود با کمترین توقعات روزگار می‌گذراندند؛ برخی که علقه چندانی به منطقه نداشتند بار و بنه خود را بستند و در جای دیگری رحل اقامت افکندند. از این مصاحبه‌ها معلوم می‌شود که با بیکاری مردان و کاهش اقتدار آنان و اشتغال زنان که جایگاه آنان را تقویت نمود دینامیک قدرت نیز در خانواده دستخوش تغییراتی شد و انتظارات پدر و مادرها از فرزندان را نیز به گونه‌ای شکل داد که مجبور بودند در شرایط اقتصادی جدید برای خود به فکر زندگی و درآمدی باشند. لیخت و دابلین با جمع‌بندی چیزهایی که از مصاحبه‌های‌شان آموخته‌اند چنین می‌نویسند:

«تاریخ شفاهی مردان و زنان منطقه ذغال‌سنگ آنتراسیت عموماً تصویر پیچیده و تفسیرناپذیری از بحران اقتصادی را در پیش روی ما می‌گذارند. فاجعه و بازسازی کامل خانواده‌ها هیچیک فروپاشی اقتصاد منطقه را به طور شاخص نشان نمی‌داد بلکه نابرابری در همه جا به چشم می‌آمد—عواقب این نابرابری‌ها برای جوامع، افراد و خانواده‌های مختلف و واکنش آنها به چنین تجربه دردناکی تفاوت می‌کرد….  چنانچه مورخان حوزه کار و تجارت اخیراً تأکید کرده‌اند نابرابری توسعه اقتصادی کاپیتالیستی—مثلاً گسترش صنعتی‌شدن به شیوه‌های مختلف و با عواقب و عوارض مختلف در جوامع و حرفه‌های مختلف—و مصاحبه با کسانی که با بحران‌های بلندمدت اقتصادی در عصر مدرن مواجه شده‌اند حاکی از این هستند که مفهوم نابرابری برای درک تجربه این زنان و مردان در دوران معاصر مفهوم بسیار ارزشمندی است.»

در تک‌تک مصاحبه‌ها می‌توان متوجه شد که تاریخ شفاهی چگونه دیدگاه‌های تازه‌ای از گذشته را به روی ما می‌گشاید. زیرا صدای راوی در مصاحبه به معنای واقعی کلمه برای تسلط بر روایت ماجرا با صدای مورخ کلنجار می‌رود. راویان با شرح تجارب روزمره‌شان و فهماندن معنای آن تجربه درواقع تاریخ را عریان می‌کنند و انتظار دارند تا بدانیم که آنها در گذشته بازیگران هدفمندی بوده‌اند. حرف زدن درباره زندگی آنها به سادگی در مقوله‌های پیش‌ساختة تحلیلی نمی‌گنجد.

البته تاریخ شفاهی به طور کامل در مقوله تاریخ اجتماعی نمی‌نشیند. مصاحبه‌های فراوانی با سیاستمداران و هم‌پالکی‌های‌شان، رهبران عرصه تجارت و نخبگان فرهنگی موجود است. این مصاحبه‌ها علاوه بر ثبت دیدگاه‌های صاحبان قدرت، نوعاً به «کاسة زیر نیم‌کاسة ماجرا»، ظرایف تصمیم‌گیری، رقابت‌ها و اتحادهای شخصی و زیربنای انگیزه‌های گوناگون اقدامات عمومی که غالباً از اسناد عمومی غایب هستند، می‌رسند.

برخی از پروژه‌های مصاحبه به جای تمرکز بر روایت‌های فراگیرتری که شاخص مورخان اجتماعی است بر موضوعات معینی متمرکز می‌شوند- مانند خاطرات مردم از سیل، شرکت در جنگ، یا دوران حرفه‌ای یک شخصیت مطرح و مشهور. هر چند این مصاحبه‌ها قطعاً بر دامنه دانش ما می‌افزایند، علی‌الخصوص که رابطة فرد با وقایع مهم اجتماعی را روشن می‌سازند، اما نقطة کانونی کوچک آن غالباً برای مورخان و بایگان‌ها ناامیدکننده است.

تاریخ شفاهی علاوه بر دانش و چشم‌اندازهایی که به مورخ می‌دهد از نقطه نظر دیگری نیز برای او ارزشمند است. همان‌طور که دیوید تِلِن  و روی روزنزوئیگ  در کتاب «حضور گذشته»  به اثبات رسانده‌اند اکثر مردم با ذهنیتی فوق‌العاده شخصی به گذشته خود وارد می‌شوند و آن را همچون ثروت و سرمایه‌ای برای تحکیم هویت و شرح تجارب‌شان به‌کار می‌گیرند. اما در عین حال می‌بینیم که از عنایت به فهم و درک چیزی غیر از تجارب شخصی خود طفره می‌روند و مدعی‌اند که مطالعه رسمی تاریخ امر «ملال‌آوری» است. تاریخ شفاهی به مورخ راهی را نشان می‌دهد تا این تناقض را حل کند و حتی ممکن است به جهیدن از روی مانعی که آثار تحلیلی مورخ حرفه‌ای را از تلاش‌های عادی و محدود تاریخ‌سازی جدا می‌سازد کمک نماید. زیرا مصاحبه‌های تاریخ شفاهی غالباً داستان‌های خیلی خوبی هستند و ویژگی خاص، گزارش‌های عمیقاً شخصی و غالباً شورانگیز و تکان‌دهندة آنها از تجارب فردی موجب جذب شنونده و خواننده می‌شود و علاقه و همدردی آنها را برمی‌انگیزد. چنانچه با دقت ویرایش و آماده شوند شنونده را به شکلی بی‌خطر و جذاب با بعُد متفاوتی از زندگی آشنا می‌کنند و در صورتی که تیزبینانه و عالمانه در قالب متن ریخته شوند می‌توانند به خواننده کمک کنند تا تجربه شخصی را نیز به مثابه امری عمیقاً اجتماعی قلمداد نموده و آن را بفهمد.

با این وجود، برخی، البته نه بدون سبب، استدلال آورده‌اند که چشم‌انداز شدیداً فردی و شخصی مصاحبه در تلفیق با تمرکز شاخص مورخ اجتماعی بر زندگی روزمره عموماً به مبالغه در مورد مدخلیت فردی منجر می‌شود و ساز و کارهای قدرت سیاسی و فرهنگی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در واقع، عجیب نیست که بسیاری از راویان، خاطرات خود از نحوة مقابله با مشقت‌های زندگی از طریق تلاش‌های فردی و سخت‌کوشی را با غرور و سربلندی به یاد می‌آورند و نمی‌شنویم که مستقیماً با آن شرایط سخت روبه‌رو شده باشند. و باید متذکر شویم که راویان به طور معمول یک گروه خودانگیخته هستند؛ گویاترین و خوداتکاترین اعضای هر گروهی-یعنی بازماندگان واقعی و خوش‌ذهن- دقیقاً کسانی هستند که به مصاحبه تن می‌دهند و تلویحاً موجب پیشداوری می‌شوند. با این وصف، آنگاه که افراد از قدرت مانور خود با شدت و ضعف در حوزة استقلال عمل یا انطباق، ریسک، محاسبه یا ترس در بستر شرایط زندگی خود سخن می‌گویند، تاریخ شفاهی به پیچیده شدن تصورات ساده‌انگارانه درباره هژمونی یعنی قدرت نیروهای مسلط سیاسی یا فرهنگی برای کنترل اندیشه و عمل منجر می‌شود.