مصاحبههای تاریخ شفاهی، به رغم ارزش بینهایتشان، از دردسر هم خالی نیستند. هر چند راویان از جانب خود سخن میگویند اما گفتههای آنان چنین خصوصیتی ندارد. طُرفه اینجاست که تاریخ شفاهی به خاطر ملموسیت و بیواسطگیاش ما را دچار اشتباه میکند، رویکردی که مورخی به نام مایکل فریش از آن به «ضد تاریخ» یاد کرده است. یعنی توجه به تاریخ شفاهی به خاطر بیواسطگی و القائات هیجانیاش، به مثابه چیزی فراتر از تفسیر یا پاسخگویی، همچون پنجرهای که مستقیماً رو به احساسات و … رو به معنای تجارب گذشته باز میشود.» مورخان باید در حین استفاده از مصاحبهها مانند هر منبع دیگری با نگاه نقادی به آنها نزدیک شوند-به صرف اینکه کسی مطلبی را با آب و تاب و در ظاهری قانعکننده بیان کرده و مدعی صحت آن بشود، نباید دربست آن را پذیرفت. به صرف اینکه کسی در صحنه وقوع واقعهای «حاضر» بوده نباید چنین تعبیر شود که «اصل واقعه» را کاملاً فهمیده است.
بررسی قابلیت اطمینان راوی و اثباتپذیری گزارش او نخستین گام در سنجش یک مصاحبه است. در سنجش راوی به عنوان منبع تاریخی باید به مواردی از این دست توجه نمود: نسبت او با وقایع مورد نظر، سهم شخصیاش در بیان روایت خاصی از وقایع، سلامت یا عدم سلامت جسمی و روحی او در هنگام وقوع روایت و در حین مصاحبه، همچنین توجه کامل و دقتی که به مصاحبه میکند و انسجام درونی گزارش او. میتوان گفتههای راوی در یک مصاحبه را با مصاحبههای دیگری که به همین موضوع پرداختهاند و مدارک مستند مرتبط با آن موضوع مقایسه نمود و بدین ترتیب صحت گفتههای او را سنجید. چنانچه مصاحبه با سایر مدارک چفت و بست میشود و به نحوی منطقی و معقول به اعتبار آن مدارک میافزاید یا آنها را تکمیل مینماید میتوان صحت گزارش را پذیرفت. اما در صورتی که با مدارک و شواهد دیگر تناقض داشته یا چفت و بست نمیشود، مورخ باید علت پراکندهگوییها را پیدا کند: آیا مصاحبهشوندگان مختلف در هنگام وقوع رویدادهای مورد بحث در موقعیتهای مختلفی قرار داشتهاند؟ آیا علل خاصی وجود دارد که باعث شده است آنها روایتهای متفاوتی از یک واقعه نقل کنند؟ آیا احتمال دارد که منابع مکتوب با غرضورزی نوشته شده یا به نحوی با محدودیت مواجه بوده باشند. آیا ممکن است وقایع میانجی مانند تغییرات ایدئولوژیکی در فاصله زمانیِ وقوع رویدادها تا زمان مصاحبه یا گزارشهای فرهنگی مردمی از وقایع مورد بحث بر خاطرات مصاحبهشوندگان تأثیر گذاشته باشند؟ روزنامهنگاری به نام کالوین تریلین که در سال 1977 درباره تأیید صلاحیت گریفین بِل برای تصدی منصب دادستانی کل آمریکا تحلیل مینوشت کنایة یک وکیل سیاهپوست را نقل کرد که گفته بود اگر همه سیاستمداران سفیدپوستی که میگویند در پشت صحنه مشغول تلاش برای اجرای عدالت نژادی هستند واقعاً در کلام و عملشان صداقت داشتند، «پشت صحنه خیلی شلوغ میشد». به همین شکل، ترور جان اِف کِنِدی نه تنها دیدگاههای بعدی آمریکائیان درباره او را متحول ساخت بلکه حتی بر یادآوری تصورات قبلی آنها نیز تأثیر گذاشت و خاطراتشان را دچار تغییراتی کرد. با وجودی که کِنِدی با حدود 7/49 آراء در پاییز سال 1960 به ریاستجمهوری آمریکا انتخاب شد تقریباً دوسوم آمریکائیان بعد از ترور او وقتی از رأی به نامزد مورد نظرشان سؤال میشد میگفتند که به کندی رأی داده بودند.
درواقع، تناقضات و عدم انسجام میان مصاحبه با افراد و همین اشکالات بین مصاحبهها و دیگر شواهد و مدارک همگی حاکی از ماهیت ذاتاً ذهنی تاریخ شفاهی هستند. تاریخ شفاهی صرفاً منبع دیگری نیست که مانند دیگر منابع تاریخی بتوان آن را بدون دردسر و مشکل مورد ارزیابی قرار داد زیرا در این صورت دومین مغالطهای که فریش موفق به کشف آن شده است اثبات میشود، یعنی رویکرد «تاریخ بیشتر» به تاریخ شفاهی که مصاحبه را «مواد خام» تلقی میکند و «آن را تا سطح شواهد و مدارک دیگری که باید درون آسیاب نظارتی مورخ انداخته شود، پایین میآورد.» مصاحبه بیشک یک فعل یادآوری است، و در حالی که خاطرات فردی ممکن است کم و بیش دقیق، کامل یا صحیح باشند، اما مصاحبهها اگر نگوییم آغشته به دروغ محض هستند اما میتوان اطلاعات غیر دقیق و غلطی را در آنها پیدا کرد. راویان غالباً در یادآوری اسامی و تاریخها اشتباه میکنند، وقایع پراکنده را در قالب یک واقعه واحد میریزند و داستانهایی را که حقیقتشان مورد تردید است نقل میکنند. هر چند مورخان شفاهی میکوشند تا با مطالعه دقیق پیشینه و طرح سؤالات آگاهانه از راوی، داستان را بینقص دریافت کنند، اما نهایتاً آنقدر که به بستر اصلی و بزرگ فعل یادآوری افراد یا چیزی که بدان میتوان خاطره اجتماعی گفت توجه دارند به نوسانهای خاطرات فردی توجه نمیکنند. آلساندرو پورتلی در مقالهای که شاید بیش از دیگر مقالات تاریخ شفاهی بدان استناد کردهاند در تحلیلی هوشمندانه و حیرتانگیز چراییِ تناقض در ذکر تاریخ، مکان و علت مرگ لوئیجی تراستولی، کارگر یکی از کارخانههای فولاد ایتالیا را بیان میکند. در گزارشهای شفاهی متعدد از مرگ این مرد ایتالیایی که در سال 1949 و در خلال اعتراضات کارگری به ناتو به قتل رسید تاریخ، مکان و علل متفاوتی بیان شده است. واقعیات مرگ تراستولی در روایات راویان دستکاری و تحریف شد تا به زعم آنها برایشان قابل درک و قابل هضم بشود؛ یا به قول پورتلی، «اشتباهات، چیزهای من درآوری، افسانهبافی و از این قبیل به ما کمک میکنند تا از پوسته ظاهری حقایق عبور نموده و معانی آنها دست یابیم.»
پس لازم است به این درک برسیم که تاریخ شفاهی صرفاً تمرینی برای کشف حقیقت نیست بلکه یک واقعة تفسیری است زیرا راوی خاطرات چند سال و دهه را در چند ساعت فشرده میکند و آگاهانه و ناآگاهانه آنچه را که باید بگوید و نحوه بیان آن را انتخاب مینماید. تعداد منابع و آثاری که درباره پیچیدگیهای تفسیری مصاحبههای تاریخ شفاهی تولید شدهاند رو به افزایش است که در بخش کتابشناسی این مقاله به برخی از آنها اشاره شده است. در این آثار راهکارهای کشف معنای تاریخ شفاهی به وفور بیان شدهاند. در اکثر این آثار گزارهای بدین مضمون تکرار شده که مصاحبه درواقع گزارش داستانگونهای از گذشتهای است که در زمان حال بازگو میشود، به عبارتی فعل یادآوری که تاریخ مورد روایت و مقطع زمانی یا لحظه راویت در شکلگیری آن مؤثرند. هر مصاحبه واکنشی است به یک شخص و مجموعه سؤالات خاص و همچنین به نیاز درونی راوی به درک معنای تجربهاش. چیزی که بیان میشود منبعث از عادات زبانشناختی و مفروضات فرهنگی راوی است و از این رو تبلور هویت، خودآگاهی و فرهنگ است. به زبان ساده باید بپرسیم که چه کسی چه چیزی را به چه منظوری و تحت چه شرایطی به چه کسی میگوید. هر چند نمیتوان این سؤالات را هنگامی که در مصاحبهای معین به کار میروند به طور مجزا بررسی نمود اما در اینجا آنها را تکتک مورد بررسی قرار میدهیم تا نمایی کلی از موضوعات و سؤالات مطروحه در مصاحبه به شما ارائه داده باشیم.