محمدعلی جوادی متولد بهمنماه 1337 و اهل منطقه طوقچی از محلههای قديمی اصفهان است. دوران دبستان را در مدرسه ملی نور دانش و دبيرستان را در دبيرستان ادب گذرانده است. سپس در رشته برق از دانشگاه صنعتی اصفهان فارغالتحصيل شده و مدرک فوقليسانس خود را نيز در رشته مديريت اخذ کرده است. در بيستسالگي همراه انقلاب شده و بعد از آن، در زمان انقلاب فرهنگی بهفرمان امام خميني (ره)، وارد جهاد سازندگی میشود و در سمت مسئول جهاد سازندگی بروجن چهارمحال و بختياري مشغول به کار ميگردد. در ادامه فعاليتهايش به اصفهان میآيد و قائممقام و عضو شوراي جهاد سازندگی اصفهان و مسئول کميته سازندگي میشود. سال 1369 به مدت سه سال بهعنوان شهردار شهر زاهدان منصوب ميشود و پس از آن معاونت برنامهريزي و اداره مالي استانداري سيستان و بلوچستان را بر عهده میگيرد. در سال 1373 نيز عهدهدار معاونت مالی و اداری شهرداری اصفهان میگردد و در سال 1376 بعد از دوم خرداد شهردار اصفهان میشود. در سال 1377 شوراها تشکيل شد و او بهعنوان اولين شهردار منتخب شورا در اصفهان انتخاب گرديد و تا سال 1382 در همين سِمت ماند.
جوادی از سال 82 تا 92 در بخش خصوصی فعاليت داشته و سال 1392 با آغاز رياست جمهوری آقاي روحانی در وزارت جهاد کشاورزی بهعنوان معاون توسعه مديريت و نيروي انسانی مشغول فعاليت میشود و در سال 1396 نيز قائممقام وزير در امور مجلس و حقوقي میگردد. در سال 98 فعاليتش در امور اداری تمام شده و در حال حاضر نيز بازنشسته است.
در مورد فعاليتهايتان در کسوت شهردار اصفهان و معاونت شهرداری توضيح دهيد.
وقتي وارد اين شهر میشويم، تمام هنرها يکجا ديده میشود. اصفهان قطب معماری اسلامی، نقاشی، خط، موسيقی، تئاتر، سينما، صنايعدستی و… در جهان است. در همين دوران حاضر، با هر اصفهانی که مصاحبه کنيد میبينيد يا متعلق به يک خانواده هنری است يا خودش دستی در هنر دارد. فرهنگ اين شهر با هنر آميخته است. اولين شهر در خاورميانه که خواهرخوانده شهرهای اروپايی شده اصفهان است، چون اصفهان را میشناسند. اصفهان شهری خاص است و در اين شهر خاص با مردم خاص و با ظرفيت خاص، مديريت هم مديريت عادي نيست و شرايط خودش را میخواهد.
شهرداریهای کشور معمولاً قوانين خوبي دارند. بهطورکلی تشکيلات شهرداری از قوانين طبيعی برخوردار است، زيرا از همان ابتدای فعاليت، کسانی که در آن کار کردهاند پرکار و قوی بودهاند. شهرداری کاملاً با ادارات ديگر فرق ميکند و هرکس در جايگاه خودش خوب کار کند خروجي خوبي هم خواهد داشت. در اين ميان شهرداری اصفهان گل سرسبد شهرداریهای کشور است. ما در شهرداری اصفهان با ارتباط همگانی و همدلی، توانستيم راندمان بسيار مثبتي داشته باشيم. يکی از معضلات شهر بحث آلايندهها، ترافيک و محيط زيست بود. از 46 کيلومتر رينگ سوم شهر اصفهان، 44 کيلومتر در آن دوره ساخته شد. اتوبانهايی که خاطرهانگيز است و برای هرکدام اتفاقات جالب زيادی افتاده. در همان دوره 46 خيابان ساخته شد؛ خيابانهايی که شايد آرزوی پنجاهساله بودند. تعريض و توسعه خيابان آتشگاه، خيابان مرکزی مدرس، سپهسالار، ميرداماد و… نيز در همين زمان انجام گرفت. همان موقع برای مترو دو دستگاه تیبیام خريداری شد و کار مترو اصفهان که تا آن زمان مطالعاتی بود، اجرايی شد.
در تمام محلات، کتابخانه و سالن مطالعه، سالنهای ورزشی و زمين ورزشی روباز ايجاد شد و مناطق مختلف براي اين کار وظايفی بر عهده داشتند. با توجه به اينکه شهر ما در يک منطقة کويری واقع شده، توسعه فضای سبز را نيز در دست کار داشتيم و برنامهريزي کرده بوديم تا سرانه فضاي سبز شهر را افزايش دهيم. پارکهای محلي ايجاد شد تا تناسب سرانه فضاي سبز رعايت شود. يکي از مشکلات اصفهان در زمينه محيطزيست، کمبود آب است. در اين زمينه هم اقداماتی انجام شد، از جمله استفاده از روشهاي نوين آبياری فضاي سبز. در دوره مديريت ما، خون دلهای بسياری برای ناژوان و صفه خورده شد تا سرانجام و پس از طي مراحل مختلف، قرار شد ريه اصفهان برای شهر باقی بماند. حتی طرحی ديده بودند که دورتادور اين فضای سبز اتوبان بسازند و ساختوساز کنند. چقدر کار شد تا طرح را عوض کرديم و ناژوان به حالتی درآمد که بعد از بيست سال هيچ تغيير در آن انجام نشده است! برای توسعه صفه هم همين اتفاق افتاد و 253 طرح برای صفه تصويب شد. بخشی از آن که در زمينه آب، فضاي سبز، رستوران و تلهکابين بود اجرا شد و مديريتهای بعدی هم آن را ادامه دادند. در آن دوره يک جهش اجتماعی هم در شهر ايجاد شد و تعامل خوبی ميان شهروندان و مديريت شهری و شهرداری برقرار بود.
در زمينه روابط بينالملل نيز دوره خوبي بود. بيشترين خواهرخواندگیها در آن زمان منعقد شد. اين ارتباطات حالت صوري نداشت و واقعاً تعامل برقرار بود، ما در طول سال بهطور دائم از فرايبورگ مسافر داشتيم و برعکس. انجياُهايی (NGO) هم در اصفهان و هم در فرايبورگ تشکيل شده بود و شهرداریها بر کار آنها نظارت ميکردند. تبادل دانشجو بين اين دو شهر وجود داشت. البته نبايد فراموش کنيم که آن موقع وضعيت کشور بهگونهاي بود که مردم با درصد زيادي در انتخابات شرکت کرده بودند و دنيا به رأی مردم احترام گذاشته بود. دوران رشد اقتصادی هم بود، اما متأسفانه در دورههای بعد، با مشکلات تحريمها مواجه شديم و توسعة اقتصادی متوقف شد. همه اينها باعث رونق شهر شده بود و سرتاسر شهر حالت کارگاهی داشت. از هر طرف که میرفتيم میديديم يک کار کارگاهی در حال انجام است. خود مردم هم کارهای عمرانی و شخصی خودشان را در اين دوره شروع کردند و از محل درآمدهای آن اتفاقات ويژهای رقم میخورد.
ما در جلساتمان بر اين نکته تأکيد داشتيم که نبايد در شهر مديريت چندگانه وجود داشته باشد؛ بنابراين رهنان و خوراسگان را هم به منطقه اصفهان اضافه کرديم. در حال حاضر حاشيهنشيني يکی از معضلات اصلي شهر است و اگر بهزودی حل نشود، در آينده به شهر ضربه خواهد زد. حاشيهنشينان مردم محرومي هستند که بهدليل مشکلات اقتصادی در حاشيه شهر ساکن شدهاند و زندگی مختصری دارند. روش اصلاح اين مشکل هم برخورد با اين مردم نيست. کار درست اين است که سرمايهگذارها در يک محدوده مشخص ساختمانهايی بسازند تا اين خانوارها در آن ساکن شوند و مناطق حاشيهای به منطقة شهري تبديل شود. اين امر در دنيا تجربه شده و جواب داده است. در خصوص ميراث فرهنگی، از سالها قبل مشکلی وجود داشت و سازمان ميراث فرهنگي بههيچوجه اجازه نميداد شهرداری وارد امور ميراثی شود. جلسهها گذاشتيم و خون دلها خورديم تا سرانجام با اداره ميراث همراه شديم و گفتيم شما نظر بدهيد و ما پول ميیدهيم تا کار اجرا شود؛ مثلاً سنگفرش جلفا را ما با نظر آنها انجام داديم. وارد محور عليقلي آقا شديم و طبق نظر آنها و با اعتبار ما پروژه به انجام رسيد. بيدآباد، چهلدختر و منار ساربان نيز به همين ترتيب پيش رفت و شهرداران بعد هم اين رويه را ادامه دادند. چهارباغ يکی از آرزوهای ما بود و امروز به نتيجه رسيده است. اين کار اصلاً کار سادهاي نبود. مردم فقط فکر میکنند دو طرف چهارباغ را بستهاند و کف را سنگفرش کردهاند، اما اين کار بسيار پيچيدهای بود، زيرا بايد ارگانهای مختلف را متقاعد ميکرديم و رضايت بسياري را میگرفتيم تا بتوانيم چهارباغ را ببنديم و بعد اين طرح را اجرا کنيم. اين روند ادامه دارد و شاهد ادامه کار در جاهای ديگر هم هستيم.
شوراها در کلانشهرها تابع مسائل سياسي کشورند. در شهرهای کوچک اينطور نيست و افرادی که خالصترند و میتوانند خدمات بيشتری به مردم بدهند از ميان محلات انتخاب میشوند؛ ولی در شهرهای بزرگ هر جناح براي خودش ليست ميدهد و معمولاً هر رئيسجمهوری که رأی میآورد، يک ليست از همان جناح نيز وارد شورای شهر میشود. به اين ترتيب فضای شورا سياسی میشود و ديگر خدماتي نيست. شهرداری جای مسائل سياسی نيست. شهردار و شهرداری موظفاند بدون اينکه بپرسند مرام و مسلک و شغل شما چيست، به شما خدمات ارائه کنند. اگر شورا در کلانشهرها از سياست جدا شود و افراد متخصصِ خدوم با نيت خالصانه براي شهر انتخاب شوند، قطعاً در شهر اتفاق ديگری میافتد. تازه هر مديری که میآيد میخواهد افراد را جابهجا کند و اگر برخوردهای خطی پيش بيايد که ديگر هيچ!
هر شهرداري که بر سر کار میآيد، اصول و اولويتهايی برای شهر دارد. شما بر چه اساسي به اولويتهای شهر رسيديد تا بر مبنای آن کارها را پيش ببريد؟ سه اولويت اصلی شما برای شهر اصفهان در آن دوره چه بود؟ شجاعانهترين کاری که فکر میکنيد انجام داديد و هنوز هم براي شما قابل افتخار است چه کاری بوده است؟
شورا در صورتی راندمان بهتری پيدا میکند که شوراها محلي تشکيل دهد، يعني در محلات و مناطق مختلف شورا وجود داشته باشد و آنها براي کوچه و محلهشان تصميم بگيرند. بعد همة اين خواستهها و نيازها و تصميمات در مناطق جمع شود و بعد هم به شوراي شهر منتقل گردد تا در شهرداري طرح شود و نهايتاً انجام گيرد. اينگونه، سايه مسائل سياسی از شورا برداشته میشود و شوراها بهجايگاه اصلي خود باز خواهند گشت.
شما نمیتوانيد شهردار اصفهان باشيد و بگوييد سیوسهپل، پل خواجو و ميدان نقشجهان جزو مسائل شهرداري نيست و بر عهده ميراث فرهنگی است. يکي از کارهای ما اين بود که تصميم گرفتيم وارد اين مسائل شويم. سیوسهپل امروز نورپردازی دارد و دو طرف بسته شده و سنگفرش دارد. پيها و ستونها ترميم شده و درست است. اينها همه از بودجه شهرداري بوده و هنوز هم همين است. سالها کار شد که ميراث فرهنگی پذيرفت با شهرداری تعامل داشته باشد و اين همکاری هنوز ادامه دارد. هرقدر از محسنات ورود شهرداری به مسائل ميراثی شهر ميگفتيم، کسي قبول نميکرد و ميگفتند اينها میخواهند همهچيز را خراب کنند؛ اما الان عکس شده و اگر شهرداري نباشد، اصلاً کاری راه نميافتد. کار مهم ديگر ما برگزاری جشنوارهها و کنسرتها و انعقاد خواهرخواندگیها بود. البته مخالفتهای عجيبوغريبی وجود داشت و گاهي دعوا بالا میگرفت. حتي نصب تنديسهای مختلف با حرفوحديث و انتقاد همراه بود؛ اما شهر به اينها نياز داشت و انجام شد.
جلسه میگرفتيم، میساختيم، نصب میکرديم، دعوا میشد، حتی بازداشتی داشتيم؛ اما آنقدر انجام داديم که در شهر جا افتاد. پشت هر کنسرتي که برگزار کرديم داستانها بود. شهرداری موظف بود به همهجا کمک کند و ما اين کار را ميکرديم. در زمينة کارهاي عمراني بايد تصميماتی گرفته میشد که سخت بود؛ پل دفاع مقدس يکی از پلهای استثنايی کشوری است که وقتی میخواستيم آن را شروع کنيم، گفتند حدود يک سال طول میکشد تا مناقصه برگزار شود و کارگاه راه بيفتد. ما همان موقع ما پل غدير را تمام کرده بوديم. به همان شرکت گفتيم آنجا مستقر شود و آن هم با کمترين هزينه و کمتر از قيمت فهرستبها کار را انجام داد. به اين ترتيب ما شهر را يک سال جلو انداختيم. ما براي هر پروژه تاريخ روزانه ميگذاشتيم و واقعا روز صفر افتتاح میشد. مثل ساعت در شهر کار ميشد. کل پروژه شهيد کشوري که 8 کيلومتر بود و انفجار و فضاي سبز هم داشت در 8 ماه انجام شد.
مهمترين تجربه شکست شما چه بوده است؟ جايی بوده که تصميم اشتباهی گرفته باشيد و بخواهيد به مديران امروزي بگوييد چنين تصميمهايی نگيرند؟
آن زمان اصفهان به يک کارگاه بزرگ تبديل شد و هر گوشهاش پروژهای در جريان بود. من فکر ميکنم با وجود همه محدوديتها میتوانستيم تعداد ديگری پروژه نيز انجام دهيم. مثلاً براي همين خيام خرم هيچ پولی نداشتيم و با مشورت شهردار منطقة 1 گفتيم از بانک وام ميگيريم و 1 ميليارد وام گرفتيم. کار را انجام داديم و بعد پول بانک را با سودش پرداخت کرديم. الان فکر ميکنم شايد با اين روش و با روابط و نفوذ و قدرتي که داشتم، میتوانستم بيشتر کار کنم. فکر ميکنم شهرداری اصفهان میتواند در مورد موضوع آب خيلي کار کند، علیرغم اينکه جزو وظايفش نيست؛ اما ميتواند فضا ايجاد کند و برای مردم رفاه به وجود آورد. مثلاً يکی از کارهايی که خودم دوست داشتم انجام دهيم اين بود که شرکتی براي آب اصفهان تأسيس کنيم و سهامهای آن را در اختيار مردم بگذاريم؛ يا يک کار فرهنگي در زمينة آب در شهرهای بالادستی انجام دهيم. مردم شهرهای يزد، کرمان و شهرکرد بايد وضعيت مردم اصفهان را بدانند. در اين زمينه میتواند وفاق خوبی توسط شهرداران ايجاد شود.
اگر بخواهيد تجربيات ششساله حضور در شهرداری را به شهرداران آينده انتقال دهيد چه میگوييد؟
اول اينکه به کارکنان شهرداری اعتماد کنند. شهرداری سازمان بزرگي است و اگر از اول اعتماد نباشد، تعاملی برقرار نمیشود و موفق نمیشويد. بايد تعامل و روابط محکم با شهروندان ايجاد شود، در همه گروههاي شهري. شهرداري نبايد يک نهاد سياسی دانسته شود. شهرداری يک دستگاه خدماتی است و هرکس هر مقام سياسی که دارد بايد آن را پشت درِ شهرداری بگذارد و بعد وارد شود. افراد بايد بدانند کار در شهرداری يک دوره دارد و زمانی که دوره به پايان میرسد، خروجیاش بايد براي مردم شهر خروجی مثبت باشد.
سه اولويت اصلي شهر براي شهرداران آينده چيست؟
اولين اولويت براي شهر اصفهان محيطزيست و در رأس آن خشکسالي و بیآبی است. منهای اينکه اين موضوع در شرح وظايف چه کسی است، بايد اولويت اول تمامی افراد باشد تا با تعامل و رفتوآمد و جلسه و نفوذ بتوانند آن را به نقطه مطلوبی برسانند. مسئله دوم آبوهوای خشک اصفهان است که میشود حداقل آن را تلطيف کرد. کارهايی مانند توسعه فضاي سبز يا روانسازی آب میتواند در اين زمينه کارگشا باشد. متخصصان بايد بنشينند و برای اين ايده طرح پختهاي تهيه کنند. روزی که ما رينگ سوم را آغاز کرديم، خيلیها ايراد گرفتند که نياز نيست. الان ترافيک مردم را بيچاره کرده است. مسئله سوم هم رينگ چهارم است که طرحش قبلاً تهيه شده و الان آغاز شده و حتماً زودتر بايد اجرا شود. حاشيهنشيني هم مسئله مهمی است که هيچکس در مرکز شهر نمیتواند آن را ببيند، ولی دارد شهر را ميخورد و جلو ميآيد. کسي که در شهر پشت ميز شهرداری مینشيند بايد به اين موضوع فکر کند و راهحل هم ارائه امتيازات از طرف شهرداري و آوردن سرمايهگذار است. بايد محله را به الگوهای کوچک تقسيم کنند و سامان بدهند تا کسانی که آنجا ساکناند برخوردار شوند.
يکي از معضلات شهرداریها نبود درآمدهای پايدار است و تراکمفروشي الان به محل درآمد شهرداریها تبديل شده است. شما در زمان خودتان چه درآمدهای پايداري براي شهر در نظر گرفته بوديد و چه پيشنهادی براي وضعيت امروز شهر داريد؟
در دنيا اينگونه نيست که همه درآمدهای شهرداری توسط خود شهرداری کسب شود. دولتها برای شهر بودجه میگذارند، ولی وضع اقتصادی کشور ما بهگونهای بوده که يا اين کار را نکردهاند يا بودجهای که میگذارند خيلی کم است. در زمان ما کارهايی شد و مؤثر هم بود، مانند وضع عوارض براي جمعآوری زباله که ابتدا مخالفتهای زيادی شد، ولی امروز در سراسر کشور انجام میشود. اولين جايی که عوارض را گرفت اصفهان بود و همان روز براي ما نامه نوشتند که شما داريد خلاف میکنيد، اما امروز وزارت کشور آن را قانون کرده و براي تمام کشور استفاده میشود. کار اساسی ديگری هم انجام شد و آن تبديل عدد ثابت عوارض بنزين به درصد بود تا هر وقت بنزين گران ميشود، اين رقم هم افزايش يابد. در زمينه مواردی که دست خود شهرداری بود از اين درآمدها ديده شد. در مورد تراکم بحث زياد است، ولی وقتی محل درآمد را میبينند، بايد محل هزينهها را هم در نظر داشته باشند. پولي که گرفته میشود در شهر هزينه میشود و به آتشنشاني، اتوبوسرانی، آسفالت معابر و… اختصاص میيابد. اگر تراکم طبق ضابطه باشد، اشکالی ندارد و در مناطقی که آثار تاريخي وجود ندارد و بيرون شهر است نيز ارتفاع اشکالی ندارد. در همهجای دنيا منطقهای را انتخاب میکنند و براي آن مجوز ارتفاعات بالا میدهند، ولی ما در کل به موضوع ارتفاع حساسيت پيدا کردهايم.
وقتی از برند اصفهان صحبت میشود همه از تميزي شهر میگويند، اما اصفهان پايتخت فرهنگی کشور است. با اين حال اتفاقات فرهنگی زيادي در اصفهان رخ نمیدهد و عملاً اولويتهای شهرداری هم اين موضوع نيست. به تعبير شما، شايد مسائل سياسی اجازه چنين اتفاقاتی را نمیدهد. به نظر شما چه بايد کرد که اولويت اول شهرداریها، اولويت مردم و اولويت همه دغدغهمندان، فرهنگ شهر باشد تا همه بگويند اصفهان يک شهر شاد است، نه اينکه فقط تميز است.
افسردگی و نبود شادی در سراسر کشور هست و در اصفهان بيشتر از جاهای ديگر. علت بزرگ اين امر هم خشک بودن رودخانه است، چون اگر روزي چند بار از روی پلهای رودخانه رد شويم و به رودخانه خشک نگاه کنيم، همه افسرده میشويم. با هر روانشناسی که صحبت کنيم بدون استثنا همه میگويند نبود آب بر روحيه مردم شهر اثر منفی داشته است. فکر میکنم میشود برای اصفهان تقويمی نوشت و برای هر 365 روز سال برنامه داشت؛ يک هفته ميشود هفته اصفهان؛ اما میتوان موضوعی را برای هر ماه انتخاب کرد و بر اساس آن برنامهريزی و فعاليت داشت. حتی برای يک جشنواره يکهفتهای کارهای بسياری میتوان در سراسر شهر انجام داد. متخصصان بايد بنشينند و برنامهريزي کنند. اصفهان يک شهر با هويت فرهنگی و هنری است. اين هويت را بايد همهجا جا بيندازيم تا سرلوحه تمام کارها امور فرهنگی و هنری باشد. اگر اين را قبول کنيم، هرکس به شورا آمد يا شهردار شد سرلوحه کارش فرهنگ و هنر است؛ پس براي کتابخانهها و کنسرتها و… برنامه دارد. بايد در تقويم اصفهان براي هر ماه يک اتفاق ويژه تعريف شود و بقيه برنامهها حول محور آن باشد. بايد برای اين فعاليتها بودجه تعريف شود تا شهر را خُردخُرد به سمتی ببريم که شادی به مردم برگردد و افسردگی در جامعه از بين برود. اصلاً ذوق و قريحه اصفهانی طوري است که با هر چيز شوخی ميکند و غمها را بيرون میکند. اگر سيستم بر اين موضوع تأکيد داشته باشد، از اين حالت خارج میشويم. خانه رياضی را که میخواستند در اصفهان تشکيل دهند همه میگفتند اين ديگر چه کاری است و چه فايدهای دارد، ولي خانههای رياضی تشکيل شد و خانم مريم ميرزاخاني از آن بيرون آمد. الان خانههاي رياضي در دنيا برند شدهاند و يک اتفاق ويژه فرهنگی در اين زمينه رخ داده است. فکر میکنيد تخت فولاد اصفهان ظرفيت کمي دارد؟ ما چه استفادهای از آن کردهايم؟ ما اصلاً روز تخت فولاد داريم؟ تخت فولاد اصفهان سومين قبرستان مهم جهان تشيع است و کارهايیزيادی هم در آن شده است. وقتی قرار میشود يک برنامه شاد اجرا گردد، مخالفتها زياد است و اجازه نمیدهند. شما بايد هزينهاش را بپردازيد و بزنيد به دل کار. برنامه کنسرت آقای شاهزيدی و شهناز را در دانشگاه علوم پزشکی ديده بودند، ولی رئيس دانشگاه مخالفت کرد. من تماس گرفتم، گفت نميگذارند و بهانههايی آورد. اطلاعرسانیها هم انجام شده بود و من گفتم کنسرت بايد سر ساعت مشخص اجرا شود. به دستاندرکاران گفتم يا میرويد مکان يپدا ميکنيد و اگر پيدا نکرديد، دروازه دولت را چادر ميزنم و کنسرت را آنجا برگزار ميکنم. چهلستون هم همينطور. تظاهرات کردند و به مقامات بالا نامه نوشتند. میخواستيم تنديس کاوه آهنگر را که در تاريخ ما تحولاتی ايجاد کرده است نصب کنيم. برای ما نامه نوشتند که گروهکی هست به نام «کاوه» و شما اين را بهعنوان سمبل آن گروهک ساختهايد. ما میخواستيم در پارکهای نقاط مختلف شهر سرويس بهداشتي بسازيم؛ حتي با اين کار مخالفت ميکردند و بزرگان جلوی کار ميايستادند. حالا همه معتقدند سرويس بهداشتی براي مردم شهر نياز است. يک راه ساده برای مقابله با اين مشکلات اين بود که صورتمسئله را پاک کنند، مثلاً میگفتند ما سرويس بهداشتي نياز نداريم. همه اين کارها هزينه داشت، ولی ارزش اصلیِ آن بازخوردی بود که از بيرون ميگرفتيم. شهردار کسی است که هزينه را بپردازد و کار را انجام دهد.
زماني که به شهرداري آمديد، چگونه از تجربه قبليها استفاده کرديد و وقتی رفتيد چگونه تجربهتان را در اختيار بعدیها قرار داريد؟ آيا اصلاً چنين اتفاقي افتاد؟
متأسفانه خير. در ايران وقتی کسي بر سرِ کار میآيد، روزهای اول همه تعارف میکنند که ما در خدمت شما هستيم، اما وقتی نفر میرود هيچکس هيچ تماسی با او ندارد که بداند چه تجربهای دارد يا ندارد. شانسی که من آوردم اين بود که معاون شهردار قبلی بودم و چون همه کارها را با هم انجام میداديم تجارب منتقل شده بود. شهرداری که بعد از من آمد، هيچ تماسي نگرفت.
تحليل شما از وضعيت امروز زايندهرود چيست؟ چگونه ميشود از اين بحران عبور کرد؟
روز اولي که زايندهرود بسته شد کار اشتباهی بود. من شخصاً با کسانی که رودخانه را بستند صحبت کردم و گفتم اگر اين کار کرديد ديگر عادي میشود. گفتند نه ما اين کار را میکنيم تا تهران بفهمد پول نداريم. گفتم اين کار را نکنيد، چون بعداً میگويند زايندهرود را هم میشود بست و باز اين کار را میکنند. گفتند نه اين کار دست خودمان است. يادم هست اولين باری که آب را بستند، من با شبکه خبر سراسری مصاحبه کردم و گفتم اين کار اشتباه است. آنها هم عليه من مصاحبه کردند. فضايی که در خوزستان، چهارمحال و بختياری، اصفهان و يزد ايجاد کردند واقعی نيست. چندين برابر مقدار آبی که در کوهستانهای چهارمحال و خوزستان وجود دارد بهعنوان سرريز به خليجفارس میرود. کل ظرفيت سد زايندهرود زير دو ميليارد است، اين در حالی است که رودخانه پر آب باشد و گاوخوني و يزد و همهجا را هم آب بدهد، ولي ساليانه بيش از اين مقدار به خليجفارس ميیرود. سيلابها را ديدهايم، ولی متأسفانه مسائلی را مطرح کردهاند که اصلاً نميشود حرف زد. خوزستانی عليه اصفهانی، اصفهانی عليه يزدی، يزدی عليه کرمانی، کرمانی عليه چهارمحالی. هيچ تفکر ملي براي اين قضيه وجود ندارد. اگر تفکر ملی باشد، اين مشکلات حل ميشود. صنايع اصفهان آمادگی دارند و پول خوبی هم دارند. اگر پول آب صنايع و سهم آب صنايع جدا شود، با همين آبي هم که الان هست رودخانه میتواند دائماً آب داشته باشد و کشاورزان هم منتفع خواهند شد. بيشتر مشکل مربوط به فضا و مديريت است و اگر فضا تلطيف شود، خيلي از مشکلات حل خواهد شد. خشکسالی و کمآبی سر جای خودش است، ولي خشکسالی هميشه بوده است. در کتيبه هخامنشی از خداوند میخواهند که سرزمينمان را از خشکسالي حفظ کند. پس از 2500 سال پيش خشکسالي بوده است. تا به کسی حرف میزنی میگويند آب نيست و خشکسالی را بهانه میکنند، اما ما هميشه سؤالمان اين است که آب براي ما نيست و برای قطر هست؟ براي امارات و عربستان و بحرين هست؟ آنها که از ما کمآبتر هستند؛ پس چطور مشکل آبشان حل شد و توسعه پيدا کردند؟ ماشينهای شيرينکننده آب را آوردند و حتی کشاورزي هم ميکنند. ما هم میتوانيم با توسعه و مديريت همين کار را بکنيم و مشکلات کشور را حل کنيم.
شهرداري در کلانشهري مانند اصفهان با شهرداري در شهرهای کوچک چه تفاوتي دارد؟ ميگويند اصفهان يک جهانشهر است. اين جهانشهري را کجاي اصفهان میتوان ديد؟ آيا فقط در حد اسم است؟
در سال 69 که من شهردار زاهدان بودم، اين منطقه 500 هزارنفر جمعيت داشت و شهر بزرگی بود. فرق زاهدان با اصفهان اين بود که زاهدان تشنه خدمات اوليه بود. آنجا سابقه شهر شدن و شهرداریاش هفتادهشتاد ساله بود و اصفهان هزاران سال سابقه داشت و پايتخت بود و دارای ظرفيتهای بسيار. اين دو خيلی با هم فرق میکنند. آنجا خدمات روزانه و مشکلات شهروندی مشکل اصلی است و اينجا اين مشکلات ساليان قبل حل شده است. اصفهان جزو شهرهای خاص است و نبايد از اين خاص بودن بيفتد. با همه اتفاقات سياسي و تحريمهايی که براي کشور رقم خورد، اصفهان در همة همايشها و کنفرانسهای تاريخی دعوت دارد و جايگاه ويژه هم دارد و میرود همانجا مینشيند و کارش را انجام میدهد، چون ظرفيتش را دارد. بنابراين دغدغههای مديريت اينجا خيلي بيشتر است، چون شهری است که همه روی آن نظر دارند.
در مورد فرايند رسيدن به برنامهها توضيح دهيد. چگونه به اولويتها میرسيديد؟
در زمان معاونت بنده و قبل از اينکه شهردار شوم، با اساتيد دانشگاه و متخصصان شهری چندين جلسه برگزار کرديم و طرحي درآورديم به نام اصفهان+22 که طبق آن 22 طرح به اصفهان اضافه ميشد، مثل باغ گلها و باغ پرندگان که همه هم اجرا شد. در دوره خودمان صحبت کرديم ببينيم چه کارهايي اولويت دارد. به اين نتيجه رسيديم که حتماً بايد رينگ سوم را تمام کنيم، يا حتماً بايد فضاي سبز را دو برابر کنيم. شايد بپرسيد برای آبِ اين فضاي سبز چه تدبيری انديشيده بوديد. ما ميتوانستيم بگوييم ما آب نداريم؛ پس بايد يکسوم اين فضاي سبز را کاهش دهيم؛ ولي اين همان پاک کردن صورتمسئله است. شهر به فضای سبز نياز دارد و بايد آن را توسعه میداديم، پس بايد برای آب هم فکری ميکرديم؛ مثلاً از پساب استفاده کنيم. بايد کار کنيم تا به نتيجه برسيم. برنامههای شهرداران مناطق و سازمانها به شهرداري مرکزي و کميسيونهای مختلف ميرفت، تا قبل از شورا، خود شهردار آن را بررسی کند. بعد هم شورا و شهردار برنامه را طبق اولويتهای ساليانه مینوشتند. برنامه پنجساله هم داشتيم. قبل از من خيابان مدرس 60 سال در طرح بود و سرانجام ما اين کار را انجام داديم. گفتيم خيابان آتشگاه بايد تعريض شود و کار را انجام داديم و تمام شد. اينگونه نبود که برنامه بنويسيم و بگذاريم براي آيندگان. آن برنامه و کاري مهم است که انجامش داد، چون در اجراست که دچار مشکل میشويم. يک زمان خيابانکشي در شهر مهم است. خيابانها که تمام شد، بايد سراغ مترو رفت و مترو که تمام شد، بايد بر جابهجايیهای هليکوپتري و سپس شهر هوشمند متمرکز شد. بسته به نياز شهر بايد برنامهريزي کرد و به اجرا درآورد.
شما در 32 سالگي شهردار زاهدان و در 42 سالگي شهردار اصفهان شديد. چرا امروز نهتنها در شهرداری، بلکه در سازمانها و ارگانهاي ديگر نيز به جوانها اعتماد نميکنند؟
به خاطر اينکه اين نسل يک نسل لوس است. ما بيستساله بودهام که انقلاب شد و مدير شدم. در سیسالگی مدير يک دستگاه ديگر، در چهلسالگی شهردار شدم و هر سال به خودم میگفتم بايد از اين سال بهتر از قبل باشم. پنجاهساله که شدم همينطور و الان هم که شصتساله هستم، همين را به خودم میگويم. ما از نسلي هستيم که خودمان را قبول داريم. من بيستساله بودم و توانستم مدير باشم؛ پس بيستسالههاي ديگر هم میتوانند. اشکال نسل انقلاب اين است که کار را نمیدهند دست ديگران و همه هم شعار جوانگرايی میدهند. خودخواهی هم علت ديگر است، چون فکر میکنيم انقلاب کردهايم و رژيم را عوض کرديم و بايد همه را خودمان اداره کنيم. اين اشکال کار است و به کشور ضربه ميزند. تا میشود بايد جوانان را به کار گرفت.
چهار سال پيش شما را کانديدا شهردار اصفهان کردند، ولي انتخاب نشديد. قصة انتخاب شهردار چه بود؟
من معاون وزير بودم. با من تماس گرفتند که چنين موضوعی مطرح شده است. من گفتم نمیتوانم، ولی گفتند جلسهای برگزار ميکنيم و بيا. ما در آن جلسه شورا شرکت کرديم و حرفهايمان را گفتيم، ولی بعداً اعضاي شورا به آقای نوروزی گرايش بيشتري داشتند و ايشان را انتخاب کردند. من از ابتدا در وزارتخانه مشغول بودم و فکر هم میکنم از اول قرارشان بر انتخاب من نبود. درواقع اين کار بيشتر امر حالت نمايشی داشت. آقای نوروزي هم کارهايی براي شهر کردند. اي کاش انتصاب شهردار براي دوره بعدی هم تداوم داشت. در يک دوره چهارساله فرد پخته ميشود و بعد کنار گذاشته ميشود. بهتر است يک نفر که قبلاً بر مسند کار بوده و شهر را میشناسد کار را بر عهده داشته باشد تا يک آدم صفر که تازه میخواهد شهر را بشناسد.
صحبت پاياني؟
براي اين شهر خون دل زيادي خورده شده که به اينجا رسيده است. در اين شهر کسان زيادي بودهاند که جان، مال و زندگیشان را دادهاند تا شهری برپا شود که در دنيا بهعنوان يک شهر خاص مطرح باشد. افراد زيادی تلاش کردهاند تا محلی پيدا شود که براي زندگی کردن جاي مناسبي باشد. قدر اين شهر را بايد دانست و تا جای ممکن به بهتر شدنش کمک کرد. ديگران کاشتند و ما خورديم، ما بکاريم تا ديگران بخورند.
حس خود را نسبت به اين کلمات بيان کنيد.
اصفهان: زيبايي
زايندهرود: زندگي
شهرداری: عشق
ميدان نقشجهان: تاريخ
ارگ جهاننما: نپرسيد
پياده راه چهارباغ: روان و راحتي
پلهای اصفهان: خاطره