کتاب نظریه تاریخ شفاهی به قلم لین آبرامز، ابتدا چیستی تاریخ شفاهی را مورد مطالعه و بررسی قرار داده، سپس خصوصیات، شیوهها و نظریههای مرتبط با آن را گام به گام شرح میدهد.
تاریخ شفاهی را در شمار رویههای عملی و به عبارت دیگر در ردیف شیوههای پژوهشی تعریف کردهاند. تاریخ شفاهی به ضبط گفتارِ دستهای از انسانها اطلاق میشود که پیام، گزارش یا خاطرۀ قابل توجهی برای گفتن دارند. تحلیل خاطرات گذشتۀ این مردم نیز در مسیر همین عمل معنا مییابد.
از این رو ابعاد نظری تاریخ شفاهی نیز همچون سایر رویههای عملی تاریخی باید به درستی تبیین شوند. تاریخ شفاهی که خود از رویههای عملی پژوهشی به شمار میآید در محاصرۀ موضوعاتی است که ابعادی جنجالی، هیجانانگیز و نویدبخش بدان میبخشند.
هیچ کدام از فصلهای کتاب نظریه تاریخ شفاهی (Oral history theory) امتیازی بر فصول دیگر نداشته و تار و پود تمامشان به یکدیگر گره خورده است. نظریه و رویۀ عملی تاریخ شفاهی در هر صورت چارهای جز توسل به رویکردهای مختلف و گرایش به آزمون و خطا نداشتهاند.
برخی نظرات در مورد کتاب نظریه تاریخ شفاهی:
– این کتاب طرحی فوقالعاده آسانفهم و عاری از پیچیدگی مدلهای تفسیری و چارچوبهای نظری برای درک روایتهای تاریخ شفاهی است. این اثر منبعی ارزشمند برای معلمان، دانشجویان و محققان این زمینه خواهد شد. (الستر تامسون)
– داشتن این کتاب که به زیبایی نوشته شده و گسترهای جامع دارد، برای تمام کسانی که درگیر تاریخ شفاهی هستند، «امری واجب» است. اعم از اینکه ما محققی باشیم که از این شیوه استفاده میکند و یا خوانندهای که از نتایج آن لذت میبرد، مطالب فراوانی میتوانیم از این بحث انتقادی عالی درباره نظریه و کاربرد تاریخ شفاهی بیاموزیم. (پنی سامرفیلد)
در بخشی از کتاب نظریه تاریخ شفاهی میخوانیم:
شاید تاریخ شفاهی نیز یکی دیگر از ابزارهای پردهبرداری از وقایع و حقایق گذشته به شمار آید، اما به همین محدوده ختم نمیشود زیرا متدولوژیِ تعاملی و خلاقانهای است که ما را با لایههای متعدد پیدا و پنهان در خاطرات مردم، و تفسیر آن معانی درگیر میسازد.
رویۀ تاریخ شفاهی بدین علت منحصر به فرد است که فرایند تعاملیِ تاریخ شفاهی (اجرا) را با دغدغههای مورخ نسبت به معانیِ انتسابی مردم به رویدادهای گذشته (تفسیر) در هم میآمیزد. تاریخ شفاهی هیچ شباهتی به منابع مکتوب ندارد. رِناتو روزالدو، مردمشناسی است که برخورد یکسان با گفتههای شفاهی و اسناد مکتوب را نادرست دانسته میگوید به محض قبول چنین تلقی نادرستی، تصور خواهیم کرد که سنتهای شفاهی «در زمرۀ روایتهای تحریف ناشدۀ انتقال یافته از طریق یک مجرا و مسیر مستقیم هستند.»
تاریخ شفاهی اساساً با دیگر سندهای تاریخی یا منابع اولیه که مورخ به آنها مراجعه میکند، شباهتی ندارد، و از این رو نیازمند فنون تحلیلی مشخصی است که منحصراً متناسب با تفسیر لایههای متعدد آن ابداع شده باشند.
آلِساندرو پورتلی در سال 1979 تاریخ شفاهی را به عنوان ژانر یا مقولهای متمایز در میان رویههای تاریخی قلمداد نموده به آن شخصیتی مستقل بخشید. 164 پورتلی در مقالهای تأثیرگذار و حتی در مباحث تحلیلی متعددی که دریافتهای عمیق متدولوژیکی خود را در آنها پیاده میکرد، منتقدان تاریخ شفاهی را به چالش کشید، و مهمتر از همه آنکه مبانی نظری و متدولوژیکی بیسابقهای برای تحقیقات و فعالیتهای مورخان شفاهی پایهگذاری و عرضه کرد.
نقل قولی از پورتلی در این زمینه خالی از لطف نیست که میگوید تاریخ شفاهی در نوع خود «ژانری گفتمانی است که گفتار شفاهی و مکتوب مشترکاً برای سخن گفتن با یکدیگر دربارۀ گذشته به وجود آوردهاند»